اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عضه

نویسه گردانی: ʽḌH
عضه . [ ع َض َه ْ ] (ع مص ) بیمار گردیدن شتران از خوردن عضاه ، و یا چریدن آن را. (از منتهی الارب ): عضه البعیر؛ آن شتر ازچریدن عضاه شکایت کرد و گویند به معنی عضاه را چریده باشد. (اقرب الموارد). عضاه چریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || دروغ گفتن . || سخن چینی نمودن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || افسون کردن . (از منتهی الارب ). ساحری . (اقرب الموارد). عَضه . رجوع به عضه شود. || تهمت نمودن و دروغ بربستن بر کسی . (از منتهی الارب ). افک و بهتان آوردن . (از اقرب الموارد). بد گفتن (المصادر زوزنی ). || بریدن عضاه را. (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ام عزة. [ اُم ْ م ِ ع ِزْ زَ ] (ع اِ مرکب ) آهوی ماده . (از المرصع).
فارص عزه . [ رِ ص ِ ع َزْ زَ ](اِخ ) فارس عزا. موضعی است که خداوند عزا را بواسطه ٔ دست درازی به تابوت کشت . (از قاموس کتاب مقدس ). در جنوب ...
ازه لوریدو. [ اَ زِ ل ُ دُ ] (اِخ ) ۞ کرسی ((اندر اِلُوار))، از ناحیه ٔ شینُن ، در ساحل رود اندر، دارای 1977 سکنه و راه آهن از آن گذرد و قصری ...
عزة المیلاء. [ ع َزْ زَ تُل ْ م َ ] (اِخ ) زنی مغنی ، و از اولین کسانی بود که غنای موقع را در حجاز خواند. او از موالی انصار بود، رویی زیبا داشت...
عزة الاشجعیة. [ ع َزْ زَ تُل ْ اَ ج َ عی ی َ ] (اِخ ) زنی راوی حدیث بود و حازم اشجعی از او روایت کرده است . (از اعلام النساء از الاستیعاب ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.