عطا
نویسه گردانی:
ʽṬA
عطا. [ ع َ ] (اِخ ) ابن یزید لیثی . محدث . و رجوع به ابویزید (عطاء...) شود.
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عطا. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) عطاء. دهش . (منتهی الارب ). دادن بخشش را. (از اقرب الموارد). ضد منع. انعام . بذل . حِباء. حَبوة. داشن . دهش . دهشت . ده...
عطا. [ ع َ ] (اِخ ) تخلص ادیب السلطنه حسین سمیعی از ادبا و رجال دوره ٔ معاصر است . وی به سال 1293 هَ .ق . در رشت تولد یافت و دوران طفولیت ...
عطاء. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) عطا. دهش . (منتهی الارب ). دادن بخشش را. (از اقرب الموارد). رجوع به عطا شود. || آنچه بخشیده شود. (منتهی الارب )....
عطاء. [ ع ِ ] (ع مص ) عطا نمودن . (از منتهی الارب ). چیزی را به کسی دادن . (از اقرب الموارد). || ورزیدن جهت اهل و دادن آنچه خواسته ٔ آنها ...
عطاء. [ ع َ ] (اِخ ) جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از بنی مهدی از جذام از قحطانیه را تشکیل می دهند. و مساکن آنان در بلقاء دیار شام بوده ...
عطاء. [ ع َ ] (اِخ ) مشهور به مقنع خراسانی . شعبده باز مشهور. وی قصار و از اهالی مرو بود و از راه تناسخ ادعای خدائی کرد و می گفت ربوبیت از اب...
عطاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی رباح ، مکنی به ابومحمد. فقیه قرن اول هجری . رجوع به عطاء (ابن سلم بن ...) و ابن ابی رباح شود.
عطاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی مروان اسلمی ، تابعی است . رجوع به ابومصعب (عطاء...) شود.
عطاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی مسلم بلخی ، مکنی به ابوعثمان یا ابوایوب . از محدثان برگزیده ٔ بلخ بود و به سال 135 هَ . ق . درگذشت . (از صفة الص...
عطاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی میمونة. تابعی است . رجوع به ابومعاذ (عطاء...) شود.