عطاء
نویسه گردانی:
ʽṬAʼ
عطاء. [ ع َ ] (اِخ ) مشهور به مقنع خراسانی . شعبده باز مشهور. وی قصار و از اهالی مرو بود و از راه تناسخ ادعای خدائی کرد و می گفت ربوبیت از ابومسلم خراسانی به وی منتقل شده است . جماعتی از مردم نیز به وی گرویدند و در راه عقیده ٔ او جنگیدند. وی شخصی زشت روی بود و مقنعه ای از زر بساخت و بر روی خویش قرار داد و به پیروان خود صورت ماهی را نشان می دادکه از مسیر دو ماه طلوع می کرد و غروب می نمود. کار مقنع به سال 161 هَ . ق . بالا گرفت . مردم بر او شوریدند لذا او به قلعه ای در «سبام » ماوراءالنهر پناه برد و چون مردم از محاصره ٔ قلعه دست نکشیدند و او مرگ خود را حتمی یافت زنان خود را گرد آورد و بدانها سم خوراند و خود باقیمانده ٔ زهر را سرکشید و درگذشت . آنگاه مردم به داخل قلعه راه یافتند و سایر زندگان را به قتل رساندند. (از الاعلام زرکلی به نقل از الشعور بالعور) (تاریخ ابن الاثیر ج 6 ص 27) (روضة المناظر) (وفیات الاعیان ) (الملل و النحل ). و رجوع به مقنع شود.
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عطا خواستن . [ ع َخوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) بخشش خواستن . طلب دهش و عطا کردن . اجتداء. استجازة. استجداء. استعطاء. استماحة. استمناح . استهناء. تعطی...
آتا و اوتا. [ وُ او ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) در تداول عامه ، همگی از بزرگ و کوچک ، و گاه گویند آتا و اوتا بلند و کوتا؛ یعنی بلند و کوتاه .
واصل بن عطا. [ ص ِ ل ِ ن ِ ع َ ] (اِخ ) وی از موالی بود که به سال 80 هجری در مدینه متولد شد و بعد به بصره رفت و در مجلس درس حسن بصری حاض...
خسرو زرین عطا. [ خ ُرَ / رُ وِ زَرْ ری ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (آنندراج ) (برهان قاطع).
حماسه خواجه عطا خواجه کمال الدین عطا یا عطار از رجال قدرتمند و تاثیرگذار سدههای نهم و دهم هجری قمری در خلیج فارس و اولین قهرمان مبارزه با استعمار در...