اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عطاء

نویسه گردانی: ʽṬAʼ
عطاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی رباح ، مکنی به ابومحمد. فقیه قرن اول هجری . رجوع به عطاء (ابن سلم بن ...) و ابن ابی رباح شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عطا آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سمیرم پائین ، بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا. سکنه ٔ آن 1845 تن . آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، پن...
عطا حریة. [ ] (اِخ ) نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد صلوات اﷲ علیهما. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
عطا دادن . [ ع َ دَ ] (مص مرکب ) بخشش . بخشیدن . بخشش دادن . اجداء، اشبار. اصفار. اعطاء. افراض . امتناح . انالة. اوس . تنویل . حباء. حبوة. رفد. زبد....
عطا کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دادن و بخشیدن و انعام کردن . (ناظم الاطباء). اهدا کردن . ارزانی داشتن . اجداء. اشبار. اعطاء. انالة. جدو. عط...
پل عطا. [ پ ُ ل ِ ع َ ] (اِخ ) موضعی به حوالی بلخ . (تاریخ بخارای نرشخی ص 106) (تاریخ سیستان ص 256).
چکر عطا. [ چ ُ ک ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس که در 15 هزارگزی شمال خاوری گنبد واقع است . دشت و هو...
عطا یافتن . [ ع َ ت َ] (مص مرکب ) بخشش یافتن . اکتداش . (از منتهی الارب ).
فراخ عطا. [ ف َ ع َ ] (ص مرکب ) واسع. (مهذب الاسماء). فراخ آستین . فراخ دست . رجوع به فراخ دست شود.
بزرگ عطا. [ ب ُ زُ ع َ ] (ص مرکب ) بزرگ دهش . بسیاربخشش : صفتش مهتر گشاده کف است لقبش خواجه ٔ بزرگ عطا. فرخی .ای ستوده خوی ستوده سخن ای بلنداخ...
اوبه عطا. [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس دارای 150 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.