عفر
نویسه گردانی:
ʽFR
عفر. [ ع ِ ] (ع ص ) مرد نیک خبیث کربز. (منتهی الارب ). خبیث و منکر. (اقرب الموارد).مردم سخت بد. (دهار). || اسد عفر؛ شیر درشت . (منتهی الارب ). شیر سخت و شدید. (از اقرب الموارد). || (اِ) خوک نر، یا عام است ، یا بچه ٔ خوک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خوک ، و مؤنث آن عفرة است . (از دهار). خنزیر. (فهرست مخزن الادویه ).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عفر. [ ع َ ] (ع مص ) در خاک مالیدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). در خاک غلطانیدن و خاک آلوده کردن . || زیر خاک دفن نمودن و پنها...
عفر. [ ع َ ] (ع اِ) خاک . (منتهی الارب ). تراب . (فهرست مخزن الادویه ). روی خاک . ظاهر و روی خاک . (از اقرب الموارد). || دشواری و سختی : کلام ...
عفر. [ ع َ ف َ ] (ع مص ) سپید سرخی مایل گردیدن آهو، یاسرخ پشت و سپیدشکم گشتن آن . (از منتهی الارب ). «أعفر»شدن آهو، و گویند رنگ او شبیه رنگ...
عفر. [ ع َ ف َ ] (ع اِ) خاک ، و روی خاک . (منتهی الارب ). رویه و سطح زمین : ماعلی عفرالارض مثله و خاک را نیز گویند. (از اقرب الموارد). ج ، أ...
عفر. [ ع ِ ف ِرر ] (ع ص ) مردپلید. (منتهی الارب ). خبیث و منکر. (اقرب الموارد).
عفر. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَفراء. (منتهی الارب ). رجوع به عفراء شود. || ج ِ أعفَر. (ناظم الاطباء). رجوع به اعفر شود.
عفر. [ ع ُ ] (ع اِ) شب هفتم و هشتم و نهم ماه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد دلیر چست و شاطر. (منتهی الارب ). شجاع و جلد. (اق...
عفر. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) روزگار، و هنگام ، و ماه . (منتهی الارب ). حین ، و گویند ماه . (از اقرب الموارد).
عفر. [ ع ُ ] (اِخ ) ریگها است در بادیه به بلاد قیس . (منتهی الارب ). رمالی است در بادیه در بلاد قیس . و گویند نجد عفر، جایگاهی است در نزدیکی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.