عفر
نویسه گردانی:
ʽFR
عفر. [ ع ُ ] (اِخ ) ریگها است در بادیه به بلاد قیس . (منتهی الارب ). رمالی است در بادیه در بلاد قیس . و گویند نجد عفر، جایگاهی است در نزدیکی مکه . (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نام مرد در گویش بختیاری تشکیل شده از دو واژه عا+فر عا با گویش آ به معنی آقا فر به معنی بزرگ .جایگاه بلند مرتبه. شکوه . مقتدر. عافر به معنی آقای باشکوه...
افر. [ اَ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین یعنی مرحبا. آفرین . (ناظم الاطباء).
افر. [ اَ ] (ع مص ) سخت دویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دویدن . (المصادر زوزنی ). و رجوع به نشواللغة ص 19 شود. || سبکی و چ...
افر. [ اَ ف َ ](ع مص ) افر بسکون فاء است . رجوع به این کلمه شود.
افر. [ اَ ف ُرر ] (اِخ )شهری است در عراق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهرکی است بسواد عراق نزدیک نهر جوبر. (از معجم البلدان ).
افر. [ اِ ف ُ ] (اِخ ) افرها در یونان . (یادداشت دهخدا).
افرء. [ اَ رَ ] (ع اِ) ج ِ فَرَء، بمعنی گورخر یا گورخر جوان یا گورخر کره . (منتهی الارب ).