گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عفه نویسه گردانی: ʽFH عفه . [ ع ُف ْ ف َ ] (اِ) پوستین پوست بره که موی آن بغایت نرم باشد. (برهان ) (آنندراج ). پوستین از پوست بره که مویکی نرم دارد. (صحاح الفرس ) : روی هر یک چون دو هفته گرد ماه ۞ جامه شان عفه سموریشان کلاه .رودکی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه واژه معنی عفة عفة. [ ع َف ْ ف َ ] (ع ص ) مؤنث عَف ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن پارسا. (ناظم الاطباء). ج ، عَفّات . (اقرب الموارد). رجوع به عَف ّ... عفة عفة. [ ع ِف ْ ف َ ] (ع مص ) به معنی مصدر عَفاف است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از حرام بازاستادن و پرهیزگاری کردن . (مقدمة اللغةمیر... عفة عفة. [ ع ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) عفت . ترک شهوات در هر چیز، و در بین نصرانیان بیشتر بر ترک شهوات بدنی و پاکیزگی جسد و «تبتل » اطلاق شود. (از اق... عفة عفة. [ ع ُف ْف َ ] (ع اِ) باقی شیر در پستان . (منتهی الارب ). باقی شیر در پستان چهارپایان پس از اینکه بچه ٔ آنها غالب آن را مکیده باشد. (از ... آفه آفه . [ ف َ ] (ع اِ) آفة. آفت . ج ، آفات . افة افة. [ اُف ْ ف َ ] (ع ص ) بددل . || مفلسی که هیچ ندارد. || مرد آلوده به نجاست . (منتهی الارب ). ماهی آفه ماهی آفه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) ماهیابه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماهیابه شود. افه گذاشتن این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. عفة الدولة عفة الدولة. [ ع ِف ْ ف َ تُدْ دَ / دُو ل َ ] (اِخ ) نام خواهرناصرالدین شاه قاجار است . (مرآة البلدان ج 4 ص 6). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود