اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عقارب

نویسه گردانی: ʽQARB
عقارب . [ ع َ رِ ] (ع اِ) ج ِ عَقرب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عقرب شود : دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 436). به ضیافتخانه ٔ عقارب نواهس و حیات لواحس شتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456). || سخن چینیها. (منتهی الارب ). نمائم . (اقرب الموارد): اًنه لتدب ّ عقاربه ؛ او میدرد ناموس مردم را و سخن چینیها می نماید و اذیتها می رساند. و چنانکه گویند اقاربک عقاربک . || سختی ها. (منتهی الارب ). شدائد. (اقرب الموارد). || عقارب الشتاه ؛ سختی سرمای زمستان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || منت ، بر تشبیه ، چنانکه گویند: لفلان علی ّ آیاد لیست بذات عقارب ؛ یعنی او را بر من نعمتهایی است گوارا و نیکو و بدون منت . (از اقرب الموارد). || بدی و خشونت ، گویند: عیش ذوعقارب ؛ یعنی زندگی بد و سخت و خشن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
عقارب . [ ع َ رِ ] (اِخ ) قبیله ای است که در قسمت جنوب جزیرةالعرب نزدیک عدن ، سکونت دارند. (فرهنگ فارسی معین ).
اقارب . [ اَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قریب . || ج ِ اقرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نزدیکان و خویشان . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.