اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عکس افکندن

نویسه گردانی: ʽKS ʼFKNDN
عکس افکندن . [ ع َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرتو افکندن :
چو گلبن از بر آتش نهاده عکس افکند
به شاخ او بر دراج شد ابستاخوان .

خسروانی .


تابوت او چه عکس فکندست بر شما
کز اشک رخ چو تخته ٔ او غرق زیورید.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.