اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علاقه

نویسه گردانی: ʽLAQH
علاقه . [ ع َ ق َ/ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) به دل دوست داشتن . (اقرب الموارد). دوست داشتن و خواهش آن نمودن . (منتهی الارب ). || کشتن . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || (اِمص ) آویزش . (منتهی الارب ). || آویزش دل . (غیاث ). دوستی . (اقرب الموارد). دوستی لازم قلبی . (منتهی الارب ). || بستگی و ارتباط.
- علاقه ٔ قرابت ؛ بستگی و ارتباط خویشاوندی . (از ناظم الاطباء).
- علاقه ٔ محبت ؛ بستگی و دوستی . دوستی قلبی و حقیقی . (از ناظم الاطباء).
|| دشمنی .از اضداد است . (اقرب الموارد). خصومت . (منتهی الارب ). || (اِ) آنچه جهت زندگانی کافی و بسنده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه بدان روز گذارند. || علف و خورش و روزگذار. (منتهی الارب ). || آنچه لازم گیرد آن را مرد از پیشه و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آنچه متعلق بمرد باشد از زن و فرزند و مال . (اقرب الموارد). || مَهر و کابین که بر ذمه ٔ ناکح لازم نمایند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، عَلائق . (منتهی الارب ). || مرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتر که جهت خواربار همراه قوم فرستند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنچه بر آن چرخ چاه آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چرخ چاه . || رسن دلو. || دلو بزرگ . || چرخ دلو. || رسن آویخته در بکره . (منتهی الارب )(آنندراج ). || بهترین مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مال قیمتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، علائق .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
علاقه . [ ع ِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) بند کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن که بدان آنها را شخص بر خود می آویزد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). |...
علاقه .[ ع َ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 46 هزارگزی شمال خاوری کدکن و 6 هزارگزی باختر جاد...
بی علاقه . [ ع ِ / ع َ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + علاقه ) که دل بستگی به چیزی نداشته باشد. (ناظم الاطباء). بی مهر. بی میل . || مرد مجرد...
علاقه بند. [ ع ِق َ / ق ِ ب َ ] ۞ (نف مرکب ) آنکه ابریشم بافد و رشته و غیره از ابریشم سازد. و بهندی پطوه گویند. (آنندراج ). || سازنده ٔ نو...
علاقه بند. [ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران واقع در 33هزارگزی شمال باختری کرج و 16 هزارگزی شمال راه ...
علاقه دار. [ ع َ / ع ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ علاقه . علاقمند. کسی که تعلق خاطر دارد. کسی که دوست دارد. رجوع به علاقه شود. || مرت...
علاقه مند. [ ع َ /ع ِ ق َ / ق ِ م َ ] (ص مرکب ) محب دوستار. خواستار. به دل دوست دارنده . دارای علاقه . علاقه دار. || مرتبط. (ناظم الاطباء). |...
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: دشیست doshist (مانوی) نیواکین nivākin (پهلوی: نِوه کِن nevaken)*** فانکو آدینات 09163657861
علاقه بندی . [ ع ِ / ع َ ق َ / ق ِ ب َ ] (حامص مرکب ) شغل علاقه بند. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) محل علاقه بند. دکان علاقه بندی .
علاقه جنبان . [ ع َ ق َ جُم ْ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 9 هزارگزی جنوب باختری قوچان و 3 هزارگزی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.