علامة. [ ع َل ْ لا م َ
/ م ِ ] (از ع ، ص ) نیک دانا و بسیار دانا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (منتهی الارب ).و تاء آن برای مبالغه است و مذکر و مؤنث در آن یکسان می باشد
: دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت ، عاقبةالامر آن یکی علامه ٔ عصر شد وین دگر عزیز مصر گشت . (گلستان سعدی ).
صاحبدل و نیک سیرت و علامه
گو کفش دریده باش و خلقان جامه .
سعدی .
|| آگاه به انساب مردمان . (اقرب الموارد). عارف به نسب مردم . (منتهی الارب ).