اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علب

نویسه گردانی: ʽLB
علب . [ ع َ ] (ع مص ) نشان کردن . || خراشیدن . || اثر گذاشتن . || بریدن . || استوار بستن قبضه ٔ شمشیر و از قبیل آن ، بر گردن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت و رست شدن . (اقرب الموارد). عَلَب . (منتهی الارب ). || خشک شدن . || بوی گوشت و از قبیل آن پس از اشتداد، تغییر کردن . (از اقرب الموارد). || (اِ) نشان و اثر. || جای درشت . || هر چیز سخت و رست . || زمینی که اگر مدتها بر آن باران بارد باز هم هیچ نرویاند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عُلوب .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
علب . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) سخت و رست شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَلْب . || خشک شدن . (اقرب الموارد). || تغییر کردن بوی گوشت پس...
علب . [ع َ ل ِ ] (ع ص ) هر چیز سخت و رست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای سخت که در آن چیزی نروید. (از ذیل اقرب الموارد). || ب...
علب . [ ع ِ ] (ع ص ) جای درشت وسخت که هرچه باران بر آن ببارد باز هم هیچ نرویاند.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد خشک و خشن . (از...
علب . [ ع ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ عِلبة. (اقرب الموارد).
علب . [ ع ُ ] (ع اِ) سوسمار. (از اقرب الموارد). سوسمار سالخورده . (ناظم الاطباء).
علب . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ عُلبة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
علب الکرمة. [ ع ِبُل ْ ک ُ م َ ] (اِخ ) انتهای حدّ یمن است در صورتی که به قصد بصره از آن خارج شوند. (از معجم البلدان ).
آلب . [ ل ِ ] (ع ص ) گِردکننده . (مهذب الاسماء).
آلب . [ آل ْب ْ / ل ِ ] (ترکی ، ص ) بترکی قدیم ، دلیر. پهلوان . و جزء نخستین بعض اعلام مرکبه ٔ ترکانست ، چون آلب ارغون ، آلب ارسلان ، آلب تگین ، ...
الب . [ اَ ] (ع اِ) پوست بزغاله . || زهر. شدت گرما. || شدت تب . || آغاز به شدگی دمل . || میلان نفس . || (مص ) تدبیر اندیشیدن بر شکست ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.