اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علث

نویسه گردانی: ʽLṮ
علث . [ ع َ ] (ع مص ) مخلوط کردن و آمیختن . || گردآوردن و جمع کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دباغی کردن و پیراستن مشک و از قبیل آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آتش ندادن آتش زنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) درخت گز. رجوع به طَرفاء شود. || درخت شور گز. رجوع به اثل شود. || گیاه خارداری که از آن ترنجبین گیرند. رجوع به حاج شود. || درخت خشخاش . رجوع به ینبوت شود. || گیاهی است ترش که در ریشه ٔ درخت خرما میروید و آن را میکشد. رجوع به عِکرش شود. (از ذیل اقرب الموارد). ج ، أعلاث .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
الس . [ اُ ] (اِخ ) این نام را در قرای میان رودبار رشت به ممرز (آمل ) دهند. رجوع به ممرز شود.
الص . [ اَ ل َص ص ] (ع ص ) ناگشاده دندان . (مصادر زوزنی )(مهذب الاسماء). ناگشاده دندان و آنکه هر دو دوش وی نزدیک باشد بگوش . (تاج المصادر بیه...
OLOS ، اُلُس٘ در لهجه پارسی غور به معنی، مردم ،است.اُرُز٘ هم تلفظ می شود که بمعنای مردم است . در لهجه پارسی غور (،و پ ف)، .(ل ر،) زس، (ق ک خ ،)،(گ غ ...
الس، یا هالیس، قِزِل ایرماق (سرخ رود)، بزرگ‌ترین رود آسیای صغیر به درازای 182‘1 کم‍. در وجه تسمیۀ آن گفته‌اند که چون بارانهای سخت، خاک سرخ منطقه‌ای را...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.