علق
نویسه گردانی:
ʽLQ
علق . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن و آگاه شدن و دریافتن . || به دل دوست داشتن . || کشتن و به قتل رساندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خصومت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درآویختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باردار شدن . || چسبیدن زالو در دهان ستور به وقت آب خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شروع کردن . || (ص ، اِ) دوست دارنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پیرو. || گرانمایه از هر چیز. || انبان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خنور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || می . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). || می کهنه . || جامه ٔ نیکو. || سپر. || شمشیر.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، أعلاق ، عُلوق .
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
الپ الغ. [ اَ اُ ل ُ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ مرکب است بمعنی دلیر و بزرگ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). الب الغ. رجوع به اَلب و اُلغ...
الغ نویان . [ اُ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به ماده ٔ بعدی شود.
الغ توقتمور. [ اُ ل ُ ت َ ] (اِخ ) یکی از امرای توغلقتمور. رجوع به توغلقتمور و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 398 شود.