اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علک

نویسه گردانی: ʽLK
علک . [ ع ِ ] (ع اِ) هر صمغی را گویند که آن را توان خایید، و بهترین وی علک رومی است که مصطکی باشد. (برهان ). هر صمغی که خاییده شود و سیلان نکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی است که قابل مضغ باشد و از هم نپاشد، مانند سقز و مصطکی . (مخزن الادویه ). صمغ صنوبر و ارزة و پسته و سرو و ینبوت و بطم . (منتهی الارب ). ج ، أعلاک ، و عُلوک :
صفرای مرا سود ندارد نلکا
درد سر من کجا نشاند علکا.

ابوالمؤید بلخی .


آبم که مرا هر خسی بیابد
علکم که مرا هر کسی بخاید.

مسعودسعد.


در میان خلایق چو علک ، خاییده ٔ دهان ملامت شویم . (جهانگشای جوینی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
الک دلک .[ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) رجوع به الک دولک شود.
الک دولک . [ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) یا الک دلک ، دو پاره چوب است که بدان بازی کنند یکی دراز و دیگری کوتاه . چوب دراز را دولک و کوتاه ...
الک کردن . [ اَ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیختن . از الک گذراندن چیزی . رجوع به «الک » و کارآموزی داروسازی ص 42 شود.
الک جنبش . [ اَ ل َ جُم ْ ب ِ ] (اِ مرکب ) الک دولک . رجوع به الک دولک شود.
به پایان رسیدن کار کسی
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.