علوی
نویسه گردانی:
ʽLWY
علوی . [ ع َل ْ وا ] (اِخ ) نام اسبی است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عمر علوی . [ ع ُ م َ رِ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به عمر کوفی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
غوث علوی . [ غ َ ث ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) (الَ ...)شیخ فضل بن حبیب امام غوث علوی بن محمدبن سهل مولی دویلة حسنی علوی . او راست : 1- ایضاح الاسر...
طاهر علوی . [هَِ رِ ع َ ل َ ] (اِخ ) معروف به میرزا طاهر علوی . درتذکره ٔ نصرآبادی شرح حال وی بدینسان آمده است : جوان قابل صالحی است . در تح...
علی علوی . [ ع َ ی ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عباس حسینی علوی دمشقی . مکنی به ابوالقاسم و مشهور به نسیب . رجوع به علی نسیب شود.
علی علوی . [ ع َ ی ِ ع َل َ ] (اِخ ) ابن ابی احمدحسین طاهربن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهیم بن امام موسی بن جعفرالصادق (ع ) ملقب به علم ال...
علی علوی . [ ع َ ی ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن عبدالرحمان سقاف علوی . ملقب به نورالدین . رجوع به علی سقاف شود.