علویه
نویسه گردانی:
ʽLWYH
علویه . [ ع َ ل َ وی ی َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان ندوشن بخش خضرآباد شهرستان یزد واقع در 19 هزارگزی جنوب باختری خضرآباد و هزار و پانصدگزی راه ندوشن . ناحیه ایست کوهستانی دارای آب و هوای معتدل و مالاریائی . سکنه ٔ آن 75 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . صنایع دستی زنان کرباس بافی است . راه آن فرعی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
علویه . [ ع َ ل َ وی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) مؤنث علوی ، منسوب به علی ، بمعنای لغوی کلمه که بلند و برتر است .- کواکب علویه ؛ زحل و مشتری ...
علویه . [ ع ُل ْ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) مونث عُلوی . رجوع به علوی شود.- جواهر علویه ؛ ستارگان . (ناظم الاطباء).
جواهر علویه . [ ج َ هَِ رِ ع ِ وی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افلاک و کواکب و ارواح در اصطلاح بجواهر علویه تعبیر میشود. (کشاف اصطلاحات...
علویة. [ ع َ ل َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث علوی ّ. (اقرب الموارد). رجوع به علوی شود. زنی که از اولادعلی بن ابی طالب (ع ) باشد. (از ناظم ...
علویة. [ ع ِل ْ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) تأنیث عِلوی . رجوع به عِلوی و عَلویة و عِلویین شود.- علم آثار علویه ؛ علم به امطار و ریاح...
الویة. [ اَل ْ وِ ی َ ] (ع اِ) ج ِ لِواء. (دهار) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ لِواء. علمهای فوج یعنی نشانهای لشکر. (از غیاث اللغات ) (آن...
علی علویة. [ ع َ ی ِ ع َل ْ لو ی َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سیف (با یوسف )، مکنی به ابوالحسن و مشهور به علویة. موسیقی دان بغدادی . اصل او از سغد...
صبر زرد ، شاخ بزی ، گیاه هزار درمان ، آلوورا ، تقویت کننده گلبول های سفید خون ، تقویت کننده معده و روده ، ترمیم کننده سوختگی پوست ، نرم کننده و مرطوب...
صبر زرد
گیاهی داروئی بومی مناطق ساحلی جنوب ایران
در جنگهای باستانی برای ترمیم و ضدعفونی زخمها استفاده میگردیده است.
بر طبق دستور خوراک روسی بنام Olivier تهیه می شود که در زمان حکومت قاجار به مرزهای شمالی ایران وارد شد. این خوراک را بر سر میز ویژه سال نو قرار می دا...