اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علی

نویسه گردانی: ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جباره ٔکندی محلی سخاوی مالکی ، ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جبارة (554 - 632 هَ . ق .). وی ادیب و نحوی و شاعر بود. و در قاهره درگذشت . اوراست : نظم الدر فی نقدالشعر. و نیز او را دیوان شعری است . (از معجم المؤلفین ج 7 ص 34 از کشف الظنون ص 1961 و هدیة العارفین ج 1 ص 707 و الوافی صفدی ج 12 ص 6 و بغیة الوعاة سیوطی ص 329 و ایضاح المکنون ج 1 ص 507).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۹۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۶۱ ثانیه
الی آخر. [ اِ لا خ ِ ] (از ع ، ق مرکب ) تا آخر. در مقام کوتاه کردن سخن گویند.
آلی بالی . (اِ) آلوبالو. آلبالو. قراصیا. آلوی ابوعلی .
عالی مشرب . [ م َ رَ ] (ص مرکب )آنکه مشرب خوب دارد. خوش مشرب . بلندنظر : حافظ ار بر صدر ننشیند زعالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نی...
عالی مقام . [ م َ ] (ص مرکب ) عالیجاه . بلندمرتبت . آنکه مقام رفیع و بالا دارد : در سلک سایر خدام عالی مقام تنظیم گردید. (حبیب السیر ج 3 ص ...
عالی مآثر. [ م َ ث ِ ] (ص مرکب ) صاحب آثار عالیه : صاحبقران عالی مآثر بدانجا رسید. (حبیب السیر ج 3 ص 155).
عالی طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
عالی سرای . [ س َ ] (اِ مرکب ) قصرسلطنتی و سرای پادشاهی و حرم خانه . (ناظم الاطباء).
عالی رأی . [ رَءْی ْ ] (ص مرکب ) آنکه او را رأی ثاقب باشد.
عالی تبار. [ ت َ ] (ص مرکب ) عالی نسب . آنکه نسب عالی دارد.
رادا الی . [ اُ ] (اِخ ) ۞ قصبه ای است در هندوستان واقع در ایالت لکهنو. (از قاموس الاعلام ترکی ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.