 
        
            علی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽLY 
    
							
    
								
        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  بطال ، علی بن  خلف بن  عبدالملک بن  بطال  بکری  قرطبی  مالکی ، مشهور به  ابن  لجام  و ابن  بطال ، و مکنی  به  ابوالحسن . رجوع  به  علی  قرطبی  (ابن  خلف بن  عبدالملک ...) شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵,۷۹۴ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمد. خاتم  سفرای  اربعه ٔ حضرت  قائم  (ع ). رجوع  به  علی  سمری  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمد. نام  طبیب  یا گیاه شناسی  است  که  ابن البیطار در مفردات  خود از او روایت  کند. از جمله  در ذیل  کلمات  طباشیر، طرخون ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمد، مکنّی  به  ابوالحسن . متکلم  و اصولی  قرن  چهارم  هجری  است  که  در سال  380 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین  بنق...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمد. مورخ  و خطیب  بود و مدتی  عهده دار خطابت  در جامع قراچه ٔ احمدپاشا در شهر میخالیج  بوده  است . او راست : مصباح القلوب ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمد، مشهور به  ابن  محبا عباسی  و ملقّب  به  عمادالدین . رجوع  به  علی  عباسی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمد، مشهور به  تاج الحلوانی . رجوع  به  تاج الحلوانی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمد (خواجه ...) ممدوح  منوچهری  دامغانی  شاعر : از دولت  آن  خواجه  علی بن  محمدامروز گلاب  است  و رحیق  است  در انهار. منو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمد، مشهور به  نصیرالدین  کاشی . رجوع  به  علی  کاشی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمد، ملقّب  به  نظام الدین . عالم  قرن  ششم  هجری . او راست : مختصرکتاب  المصباح الصغیر. (از معجم المؤلفین  ج 7 ص 176).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ )ابن  محمدبن  ابراهیم بن  عبدالرحمان بن  ضحاک  فزاری ، مشهور به  ابن  مقری  یا ابن  بقری  و مکنّی  به  ابوالحسن . رجوع  به  علی  فز...