علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بلیق حاجب . وی در اوایل خلافت القاهر باﷲ عباسی منصب حجابت او را عهده دار بود، ولی پس از مدتی چون برخی از بزرگان که علی و پدرش بلیق بن مقلة نیز جزء آنان بودند، شروع به مخالفت با القاهر باﷲ کردند. القاهر نیز آنان را به قتل رساند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 296).
واژه های همانند
۵,۷۹۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۹ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن وهسودان بن جستان بن مرزبان بن جستان دیلمی جستانی . وی از سلاطین بنی جستان بود. که از سال 300 تا 304 هَ . ق . بر اص...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هارون (ملک خان ...) ملقّب به نصرةالدین ، ابن ارسلان خان سلطان ماوراءالنهر است که سوزنی او را مدح گفته است :تظلم ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منجم . وی منجم و ادیب و شاعر و راویه و عروضی...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هارون بن نصر فرمیسینی (کرمانشاهی ) نحوی ، مکنّی به ابوالحسن .
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هارون الرشید عباسی . وی یکی از فرزندان هارون الرشید و مادر او امةالعزیز بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 246).
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هارون زنجانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی زنجانی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هاشم بن علی رضوی موسوی بغدادی نجفی . رجوع به علی رضوی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هاشم عراقی حسنی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین العابدین . رجوع به علی عراقی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هباربن اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزی قرشی اسدی . رجوع به علی اسدی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هبل . علی بن احمدبن علی بن عبدالمنعم ، مشهور به ابن هبل و به خلاطی و ملقّب به مهذب الدین و مکنّی به ابوالحسن . ...