علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بلیق حاجب . وی در اوایل خلافت القاهر باﷲ عباسی منصب حجابت او را عهده دار بود، ولی پس از مدتی چون برخی از بزرگان که علی و پدرش بلیق بن مقلة نیز جزء آنان بودند، شروع به مخالفت با القاهر باﷲ کردند. القاهر نیز آنان را به قتل رساند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 296).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۸ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بدلیسی حنفی ، ملقب به حسام الدین . رجوع به علی بدلیسی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بستی (یا سبتی ) اندلسی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بستی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بصیر حاکمی حموی حنفی . رجوع به علی بصیر شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی رافع. رجوع به ابن ابی رافع و به علی بغدادی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بغدادی سویدی . رجوع به علی سویدی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بوسنوی ، ملقّب به عالی . رجوع به علی بوسنوی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بهائی دمشقی غزولی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بهائی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ تونسی ، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تونسی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ خفاجی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی خفاجی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ سفطی مصری مالکی مشهور به وراق و ملقّب به نورالدین ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی وراق شود.