اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علی

نویسه گردانی: ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن تکین (امیر...). نام شاعری است ، و محمدبن عمر رادویانی در ترجمان البلاغه قطعاتی از وی نقل کرده است که از آن جمله قطعه ٔ ذیل در لغز فرزند می باشد:
پذیره م آمد آن دلربای بر در کاخ
سیاه خفتان ۞ پوشیده و کلاه بشاخ
به من به شرم نگه کرد و راه را برتافت
غزال هرگز بر یوز کی بود گستاخ
بگفتم او را ای بت متاب روی و مرو
که من به روی تو بینم همی جهان فراخ
وگر خوهی که بدانی مرا بچه از جای
برو بتازی بگریخت گیر با چخماخ .

(از ترجمان البلاغه ٔ رادیاونی ص 101).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۹۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۵ ثانیه
علی فاسی .[ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن زین العابدین بن هاشم عراقی حسیني فاسی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عراقی شود.
علی فاسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قطان شود...
علی فاسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (علی حرازم ...) ابن عربی براده ٔ مغربی فاسی تیجانی . رجوع به علی حرازم شود.
علی فاسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عیاد تستری (شوشتری ) بکری فاسی مغربی . رجوع به علی تستری شود.
علی فاسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن قطان فاسی . مکنی به ابوالحسن . متوفی در سال 628 هَ . ق . او راست : بیان الوهم و الایهام ، در حدیث . ...
علی فاسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن ابراهیم خزرجی فاسی . مشهور به حصار و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حصار شود.
علی فاسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد سوسی فاسی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی سوسی شود.
علی فاسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن منصور فاسی مالکی . مکنی به ابوالحسن . وی فقیه بود و مدتی درمسجد قرویین تدریس کرد و در سال 1107 هَ . ق . د...
علی فاسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن میمون بن ابی بکربن علی بن میمون بن ابی بکربن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی . م...
علی فالی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن سلک فالی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به مؤدب . وی از اهالی «قالة» بود که شهری در نزدیکی «ایدج » ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.