اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علی

نویسه گردانی: ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جعفربن علی سعدی صقلی ، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم . در کتاب وافی ، نام او بصورت علی بن جعفربن عبداﷲبن حسین بن احمدبن محمد آمده است . رجوع به ابن قطاع و نیز به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 52 و کشف الظنون ج 4 ص 133 و 1023 و سایر صفحات و روضات الجنات خوانساری ص 484 و معجم الادباء ج 12 ص 279 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 427 و هدیةالعارفین ج 1 ص 695 و ایضاح المکنون ج 2 ص 324 و المکتبة الصقلیة ص 646 و البدایه ٔ ابن کثیر ج 12 ص 188 و شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 45 و المختصر فی اخبار البشر ابوالفداء ج 2 ص 247 و مرآة الجنان یافعی ج 3 ص 212 و لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 209 وبغیةالوعاة سیوطی ص 331 و مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1ص 177 و حسن المحاضره ٔ سیوطی ج 1 ص 307 و فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 1 ص 400 و سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 102 ووافی الصفدی ج 12 ص 18 و فهرس المؤلفین بالظاهریة.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۹۴ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۶ ثانیه
عالی قدر. [ ق َ ] (ص مرکب ) بلندمرتبت . والامقام . بزرگوار. از القاب احترام که در اول نوشتجات و در سر پاکتها نویسند. (ناظم الاطباء).
عالی گهر. [ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) پاک نژاد. شریف نسب : منظورنظر صاحبقران عالی گهر گشت . (حبیب السیر ص 125). || (اِ مرکب ) گوهر گران بها. (ناظم ...
عالی محل . [ م َ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه او را محل و مقام بالا است . والاجاه : نگه کرد سلطان عالی محل خودش در بلا دید و خر در وحل .سعدی (بوستان ...
عالی مرد. [ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) طالب مولی که دنیا و عقبی را در خیال هم نیارد. (آنندراج ).
الی درق . [ اَل ْ لی دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل در 3 هزارگزی خاور گرمی و 2 هزارگزی شوسه ٔ گرمی - بیله ...
الی کاک . [ اَ ] (اِ مرکب ) آلوکک . الیکک . آلبالوی جنگلی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به الیکک شود.
چم عالی . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد که در 18 هزارگزی شمال شهرکرد و یک هزارگزی راه پل زمانخان به سامان و...
جنس عالی . [ ج ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنکه فوق جمیع اجناس باشد چون جوهر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). جنس را جنسی دیگر ...
جبل عالی . [ ج َ ب َل ِ عا ] (اِخ ) میانه ٔ قریه ٔ بم و بلوک سیراف است .
جام عالی . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : فرنگی صفت جام عالی بده اگر میدهی پرتگالی ب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.