علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن خدیعکرمانی . وی پس از اینکه پدرش «کرمانی » به دست یکی از چاکران نصربن سیار در مرو کشته شد، در سال 330 هَ . ق . نزد ابومسلم خراسانی آمد و چند روزی در خدمت اوبود اما از وی روی گردان شد و به خدمت نصربن سیار شتافت . در این هنگام سلیمان بن کثیر به وی پیغام داد که این غایت بی حمیتی توست که از کسی متابعت میکنی که پدر تو را به خدعه به قتل رسانده است . این سخن در علی بن خدیع مؤثر افتاد و با نصر به مخالفت برخاست و قبیله ٔ ربیعه را با خود همداستان ساخت . درین هنگام هر یک ازین دو تن پیغام نزد ابومسلم فرستادند و از او یاری خواستند. ابومسلم پس از مشورت با شیعه ٔ عباسیه جانب ابن کرمانی را گرفت . پس از چندی ابن کرمانی به مرو حمله کرد و نصف شهر را از چنگ نصر بدرآورد. در این هنگام ابومسلم خراسانی به کمک وی شتافت و با کمک قبیله ٔ ربیعه ، مرو را تسخیر کرد و از یاران نصر و مروانیه هرکه را یافت به قتل رساند و ابن کرمانی را نیزچند روزی در سلک چاکران خود جای داد، اما او را نیزپس از چندی به قتل رساند و تمامی ملک خراسان را به تصرف خود درآورد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 195).
واژه های همانند
۵,۷۹۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان عبدالقادربن محمودبن یوسف بغدادی حنبلی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شمس الدین . رجوع به علی بغدادی شود.
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن علی بن سلیمان سلیمانی اربلی ، ملقّب به امین الدین . رجوع به علی سلیمانی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن علی بن عمر علوی طولقی جزایری حسنی خلوتی مالکی . رجوع به علوی طولقی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن عمربن صالح دمشقی شافعی ، مشهور به ابن صیرفی و ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ص...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن محمدبن احمد بن حسن عذری بغدادی ، مشهور به ابن قاصح و مکنّی به ابوالبقاء. رجوع به علی عذری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن محمد اوسی (یا اوشی ) فرغانی ، ملقّب به سراج الدین . رجوع به علی فرغانی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن نصر قرافی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قرافی (ابن عثمان ...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن یعقوب بن عبدالحق مرینی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به المنصور باﷲ و مشهور به سلطان اکحل . دهمین سلطان ا...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان اقشهری رومی حنفی . رجوع به علی اقشهری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان حواری خلیلی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی خلیلی شود.