علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زیل ، مکنی به ابوالحسن ، علی بن سهل طبری . کاتب مازیاربن قارن است . وی چون به دست خلیفه مسلمانی گرفت ، مقرب شد و فضل او پیدا گشت و متوکل او را در جمله ٔ ندماء درآورد. او راست : کتاب فردوس الحکمة و تحفة الملوک ، و کناش الحضرة، و منافع الاطعمة و الاشربة و العقاقیر (از الفهرست ابن الندیم ). اما این مرد همان علی بن ربن طبری است که ابن الندیم در اینجا اشتباهاً نام پدر او را «زیل » نوشته است . و کلمه ٔ ربن همان «ربنا» است در زبان یهود. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ابن ربن شود.
واژه های همانند
۵,۷۹۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۲ ثانیه
علی اصغر. [ ع َ ی ِ اَ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) علی کوچکتر. علی کهتر. در مقابل علی اکبر و علی اوسط، این ترکیب در تداول فارسی به سکون ...
علی اثرم . [ ع َ ی ِ اَ رَ ] (اِخ ) ابن مغیره ٔ اثرم بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به اثرم و علی (ابن مغیره ...) شود.
علی احسان . [ ع َ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیایی ، بخش سنقر کلیایی ، شهرستان کرمانشاهان . واقع در 29 هزارگزی باختر سنقر، و یک هزارگزی الی...
علی آملی . [ ع َ ی ِ م ُ ] (اِخ ) ابن سیدکمال الدین بن سیدقوام الدین مرعشی آملی (سید...). وی در سال 807 هَ . ق . پس از رفع شورش اسکندر شیخی ...
علی آرزو. [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن حسام الدین گوالیری اکبرآبادی (علی خان ... یا علی شاه ...)، لقب او حسام الدین بود، و نسب او از جانب پدر به...
علی آزاد. [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (غلام ...) ابن نوح حسینی واسطی بلگرامی هندی حنفی . رجوع به غلام علی آزاد شود.
علی آمدی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن ابی علی بن محمدبن سالم تغلبی آمدی حنبلی شافعی ، ملقّب به سیف الدین . نام او در الاعلام زرکلی بصورت ...
علی آمدی . [ ع َ ی ِ م ِ ](اِخ ) ابن احمدبن یوسف بن خضر آمدی حنبلی ، ملقّب به زین الدین فقیه و عالم به تعبیر خواب بود و در سال 710 هَ . ق...
علی آمدی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن حسین آمدی نحوی ، مکنّی به ابوالحسن . ابن الندیم گوید که او بمصر رفت و در آنجا ساکن شده از خواص ابوال...
علی آمدی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان بغدادی حنفی ، مشهور به آمدی و مکنّی به ابوالحسن . فقیه بود و در سال 467 هَ . ق . در...