علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن سعدبن علی بن یوسف الغنی باﷲبن محمدبن أحمر، مکنی به ابوالحسن و ملقب به الغالب باﷲ، نام او بصورت «علی بن سعدبن محمد...» و «علی بن نصربن سعدبن سلطان ابی عبداﷲ محمدبن سلطان ابی الحسن » نیز آمده است . وی از ملوک بنی الاحمر در اندلس بود. و پس از حوادث بسیاری توانست به سلطنت برسد، و با اسپانیا جنگهای بسیاری کرد که به صلح انجامید. او در بصره به مرضی شبیه صرع مبتلی گشت لذا از پادشاهی معزول شد و به شهر«منکب » منتقل گشت و در سال 890 هَ . ق . در آنجا درگذشت . (از اعلام زرکلی از نفح الطیب ج 2 ص 1260 و بدائع الزهور ج 2 ص 230 و اخبارالعصر فی انقضاء دولة بنی نصر، که در انتهای کتاب «آخر بنی سراج » چاپ شده است ).
واژه های همانند
۵,۷۹۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۹ ثانیه
علی رفیش . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن یاسین رفیش نجفی ، از آل عنوز. وی فقیه و اصولی و منطقی بود و در بیست وهشتم شوال سال 1334 هَ . ق . در نجف...
علی روجی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن ابراهیم روجی مصری (علی مبارک ...) رجوع به علی مبارک شود.
علی زاهی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن خلف زاهی بغدادی . مکنی به ابوالقاسم . شاعر بود و در ابتدای دهه ٔ سوم ماه صفر سال 308 یا318 هَ . ...
علی زباب . [ ع َ ی ِ زَب ْ با ] (اِخ ) ابن ابراهیم . محدث بود و از عمربن علک مروزی روایت کرد. و ابوزرعة روح بن محمد از علی زباب روایت می کند...
علی زبحی . [ ع َ ی ِ زَ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن علی بن زکریا زبحی جرجانی مکنی به ابوالحسن . نام او در سیرالنبلاء ذهبی بصورت «علی ب...
علی روشن . [ ع َ رَ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیمچه ، بخش گتوند شهرستان شوشتر. واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری گتوندو در کنار راه اتومبی...
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به اولیازاده . رجوع به علیرضا (ابن ابراهیم ...) شود.
علی رومی .[ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد جمالی حنفی رومی زنبیلی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی جمالی شود.
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به وصفی . رجوع به علیرضا (ابن حسین ...) شود.
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن زکی بوسنوی رومی حنفی . رجوع به علی بوسنوی شود.