علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ](اِخ ) ابن فضیل بن عیاض . پدر او از مشاهیر بود و در سال مؤاخذه ٔ برامکه یعنی سال 187 هَ . ق . درگذشت . اما خود علی بن فضیل در عبادت و فضل بر پدر برتری داشت . و گویند روزی وی در مسجدالحرام نزدیک چاه زمزم ایستاده بود که ناگاه شنید شخصی این آیه را می خواند «یوم القیامة تری المجرمین » وی صعقه ای زد و درگذشت . (ازحبیب السیر چ خیام ج 2 ص 243). از فضیل بن عیاض در دیوان شاه داعی شیرازی ذکری آمده است ، رجوع بدانجا شود.
واژه های همانند
۵,۷۹۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۰ ثانیه
علی نسابة. [ ع َ ی ِ ن َس ْ سا ب َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن محمدبن علی بن عبدالحمید حسینی علوی نیلی نجفی . مشهور به نسابة و مکنی به ابوالحس...
علی نطنزی . [ ع َ ی ِ ن َ طَ ] (اِخ ) (علیقلی ...). رجوع به علیقلی شود.
علی نظاری . [ ع َ ی ِ ن َظْ ظا] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن محمد نظاری . امیر «بعدان »در یمن . او قلعه ای بنام «جب » داشت که ارتفاع آن مشهور بود...
علی نمیری . [ ع َ ی ِ ن ُ م َ ] (اِخ ) دارقطنی گوید که وی از صحابه بوده است . (از الاصابه ج 4 قسم اول ).
علی نمیری . [ ع َ ی ِ ن ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ششتری نمیری اندلسی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ششتری شود.
علی نوایی . [ ع َ ی ِ ن َ ] (اِخ ) وی از وزرا بود و در سال 906 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- بدائع الوسط. 2- محبوب القلوب فی الاخلاق . (از کشف ...
علی نثاری . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن محمد قیصری رومی حنفی . مشهور به نثاری . فقیه بود و به قسطنطنیة سفر کرد و در آنجا در سال 1110 هَ . ق . درگ...
علی نوفلی . [ ع َ ی ِ ن َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان نوفلی . راوی است و از عبدالرحمان بن عباس روایت می کند. و ذکر او در الموشح آمده است...
علی نجاری . [ ع َ ی ِ ن َج ْجا ] (اِخ ) ابن احمدبن تقی الدین بخاری (یا نجاری ) مکی شافعی . رجوع به علی بخاری (ابن احمدبن ...) شود.
علی نجاری . [ ع َ ی ِ ن َج ْ جا ] (اِخ ) ابن احمد نجاری شعرانی شافعی . رجوع به علی شعرانی شود.