علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ، مکنّی به ابوعبداﷲ و مشهور به ابن باکو، از عرفای نیمه ٔ اول قرن پنجم هجری و معاصر القادر و القائم عباسی بود. وی از اهالی شیراز است سپس به نیشابور رفته و با امام قشیری و شیخ ابوسعید ابوالخیر و دیگر متصوفه ٔ بزرگ ملاقات کرد و او را با آنها داستانهای بسیاری است که تفصیل آن در نامه ٔ دانشوران مذکور است . وی در اواخر عمر به شیراز بازگشت و در کوهی از نواحی شیراز انزوا اختیار کرد و در سال 442 هَ. ق . درگذشت . رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 70 شود.
واژه های همانند
۵,۷۹۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۴ ثانیه
علی بارقی . [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بارقی . تابعی بود. (از منتهی الارب ).
علی باهلی . [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) ابن مسعده ٔ باهلی ، مکنّی به ابوحبیب . تابعی بود. (از منتهی الارب ).
علی بحاثی . [ ع َ ی ِ ب َح ْ حا ] (اِخ ) ابن محمد بحاثی . وی راوی کتاب التقاسیم ابن حبان ، از ابوالعباس ولیدبن احمدبن محمد زوزنی بود، و زوز...
علی برلاس . [ ع َ ی ِ؟ ] (اِخ ) فارسی (امیر...) از امرای میرزا ابوالقاسم بابر. رجوع به علی فارسی برلاس شود.
علی برمکی . [ ع َ ی ِ ب َ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق برمکی . جابربن حیان خراسانی کتابی در صناعت دارد که به نام وی کرده است . (از الفهرست ابن...
علی بدیهی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد بدیهی ، مکنّی به ابوالحسن . شاعر بغدادی ، اصل او از شهرزور بود. و وی با صاحب بن عباد ارتباط داشت و...
علی برازی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) دانیالی فسوی برازی جهرمی ، ملقّب به شهاب الدین . رجوع به علی دانیالی شود.
علی برانی . [ ع َی ِ ب َ ] (اِخ ) (علی ندا...) رجوع به علی ندا شود.
علی ازدری . [ ع َ ی ِاَ دَ ] (اِخ ) نام علی بن ابی طالب است در عقیده ٔ شیعه ٔ ازدریه . رجوع به ازدریه و کتاب بیان الادیان شود.
علی ارمنی . [ ع َ ی ِ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی ارمنی ، مکنّی به ابوالحسن . از فرماندهان عصر خلفای عباسی و اصل او از ارمن بود. پدرش به مناط...