علی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽLY 
    
							
    
								
        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  فلاح ، مشهور به  ابن  مشعشع. وی  از نوادگان  امام  موسی  کاظم  (ع ) و از امرای  دولت  مشعشعی  در اهواز و حویزه  بود. ابن  مشعشع با پدر خود در بسیاری  از جنگهای  او با ترکمانان  که  به  عراق  مسلط بودند، شرکت  داشت  و در اواخر عمر پدر، زمام  امور را به  دست  گرفت  و ابتدا ادعا کرد که  روح  امام  علی  (ع ) در او حلول  کرده  است ، سپس  ادعای  الوهیت  کرد و بر اماکن  مقدس  عراق  حمله  برد و آنها را غارت  کرد و در سال  857 هَ . ق . متعرض  حجاج  شد و به  اموال  آنان  دستبرد زد و به  الحاد و ستم  خود ادامه  داد. سرانجام  در سال  863 هَ . ق . به  تیر یکی  از ترکان  در کوه  کیلویه  واقع در بهبهان  به  قتل  رسید در حالیکه  پدرش  هنوز در قید حیات  بود. (از الاعلام  زرکلی  بنقل  از تاریخ العراق  ج  3 ص 149 و الضوءاللامع ج 6 ص 7).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵,۷۹۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  بهاءالدین  سام بن شمس الدین  محمدبن  فخرالدین  مسعود، ملقب  به  ملک  جلال الدین . وی  از ملوک  بامیان  است  که  پس  از فوت  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  بهاءالدین  محمد جوینی ، نواده ٔ خواجه  شمس الدین  محمد صاحبدیوان . رجوع  به  علی  جوینی  (ابن  بهاءالدین ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  بهرام بن  اسکندر روزافزون ، صاحب  مازندران . رجوع  به  علی  روزافزون  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن  بُهَیش . محدث  است . (منتهی الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  بیان  فارسی ، مشهور به  عیان . رجوع  به  علی  عیان  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  پیرک  پادشاه  طغاتیموری  (سلطان ...). آخرین  پادشاه  سلسله ٔ طغاتیموری . رجوع  به  علی  طغاتیموری  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  تاج الدین  سنجاری  مکی  حنفی . رجوع  به  علی  سنجاری  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  ترکمانی ، علی بن  عثمان بن  ابراهیم بن  مصطفی بن  سلیمان  ماردینی حنفی  ترکمانی ، ملقب  به  علاءالدین  و مشهور به  ابن الترک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  تکین  (امیر...). نام  شاعری  است ، و محمدبن  عمر رادویانی  در ترجمان  البلاغه  قطعاتی  از وی  نقل  کرده  است  که  از آن  جمل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  ثابت بن  سعیدبن  علی بن  محمدبن  علی بن  سعید تلمسانی  قرشی  اموی . رجوع  به  علی  تلمسانی  شود.