علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ملک معز، ملقّب به ملک منصور. وی از غلام زادگانی بود که بر مصر سلطنت می کردند. پدر او ملک معز الترکی الصالحی در سال 655 هَ . ق . دختر حاکم موصل را به زنی گرفت و این امر باعث رشک همسر دیگرش شجرةالدر مکنّی به ام خلیل گردید، لذا به توطئه ٔ او ملک معز را در حمام کشتند. پس از او به استصواب امرا و ارکان دولت ، پسرش ملک منصورعلی ، بر تخت سلطنت نشست و اوام خلیل را به قتل رساند و دو سال بر مصر پادشاهی کرد. در این هنگام غلامان او را خلع کردند و سیف الدین را که اتابک علی بود بر تخت نشاندند و او را به نام ملک مظفر خواندند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 252).
واژه های همانند
۵,۷۹۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۱ ثانیه
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن علی بن زکریا زبحی جرجانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی زبحی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ افزری . رجوع به علی افزری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ بهرمسی محلی شافعی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابومحمد. رجوع به علی محلی شود.
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ حموی ، مشهور به ابن ملیک . از شعرای عرب . رجوع به علاءالدین بن ملیک شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ طبیب . متوفی در سال 815 هَ . ق . او راست : مختصرالابزری ، در طب که شامل علم ابدان و ادیان است . (از کش...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ فخری . رجوع به علی فخری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ قزوینی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قزوینی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالمحسن بن محمدبن سالم قلعی مکی حنفی . رجوع به علی قلعی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم بن یحیی کتامی ، مشهور به ابن قطان و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کتامی ش...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالودود مربیطری ، مکنّی به ابوعیسی . رجوع به علی مربیطری شود.