اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علی

نویسه گردانی: ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن علی بن هبةاﷲبن جعفر عجلی جرباذقانی (گلپایگانی ) بغدادی ، مشهور به ابن ماکولا و ملقّب به سعدالملک و مکنّی به ابونصر. او راست : 1 - الاکمال فی المؤتلف و المختلف من اسمأالرجال . 2 - تهذیب مستمرالاوهام علی ذوی التمنی و الاحلام . 3 - مفاخرةالقلم و السیف و الدینار. رجوع به ابن ماکولا (ابونصرعلی بن ...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 257. تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 280. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 278. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 420. معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 102. المنتظم ابن جوزی ج 9ص 5. الکامل ابن اثیر ج 10 ص 43. تذکرةالحفاظ ذهبی ج 4 ص 2. البدایه ٔ ابن کثیر ج 12 ص 145. النجوم الزاهره ٔ ابن تغری بردی ج 5 ص 115. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 93. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 381. مرآةالجنان یافعی ج 3 ص 143. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1637. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 693. فهرس المخطوطات المصوره ٔ لطفی عبدالبدیع ج 2 ص 20. فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 2 ص 45.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۹۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۸ ثانیه
علی مکی . [ ع َ ی ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) ابن نصر اسفرایینی مکی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی اسفرایینی شود.
علی مکی . [ع َ ی ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) ابن یوسف بن احمد مصری مکی یمنی شافعی . مشهور به غزولی . رجوع به علی غزولی شود.
علی منق . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن لالی بالی رومی حنفی . مشهور به منق و ملقب به علاءالدین . وی ادیب وبیانی و مورخ و فقیه و اصل او از شهر...
قریه علی .[ ق َرْ ی ِ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان واقع در 8500 گزی باختر راور کنار راه فرعی راور به یزد. موقع ...
میل علی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علیشروان بخش بدره ٔ شهرستان ایلام ، واقع در 75هزارگزی خاوری ایلام با 100 تن سکنه . آب آن از رو...
مست علی . [ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 38هزارگزی جنوب شرقی کرمانشاه و 3هزارگزی سرج...
مست علی . [ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . 176 تن سکنه دارد. واقع در 35هزارگزی شرق کدکن و سر ر...
مسجد علی . [ م َ ج ِ دِ ع َ ] (اِخ ) از بناهای سلطان سنجر در اصفهان . رجوع به اصفهان شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ali در سنسکریت به این واتاها آمده است: 1ـ نیش دار، زنبور، زنبور عسل 2ـ کژدم، عقرب 3ـ کلاغ 4ـ فاخته ی هندی 5ـ نوشیدنی الکل دار 6ـ دشمن.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.