عمار
نویسه گردانی:
ʽMAR
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن اسماعیل ، مکنی به ابوالنجم . وی از یاران ابومسلم خراسانی بود و در سال 133 هَ .ق . که در سیستان آشوبی برپا گشته و شایعه ٔ کشته شدن عمربن عباس حاکم سیستان از جانب ابومسلم ، منتشر شد... ابومسلم این ابوالنجم عمار را به سیستان فرستاد تا اگر عمربن عباس به قتل رسیده باشد وی حاکم آنجا شود؛ ولی ابوالنجم چون به سیستان آمد، بوعاصم نامی از «بست » با سپاهی بزرگ بیامد و بنی تمیم نیز او را یاری کردند و به جنگ ابوالنجم شتافتند و او ناچار فرار اختیار کرد. (از تاریخ سیستان چ بهار ص 137).
واژه های همانند
۱۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عمار. [ ع َم ْما ] (اِخ ) ابن معاذبن زرارةبن عمروبن غنم بن عدی بن حارث بن مرةبن ظفر انصاری ظفری ، مکنی به ابونملة. صحابی بود. رجوع به عم...
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن معاویه ٔ دهنی بجلی ، مکنی به ابومعاویة. رجوع به عمار دهنی شود.
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن یاسربن عامربن مالک بن کنانةبن قیس بن حصین وذیم کنانی مَذحجی عنسی قحطانی ، مکنی به ابوالیقظان . رجوع به ع...
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن یحیی خزرجی ، جدخاندان عماری در بیهق . رجوع به عماریان بیهق شود.
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) عطار، مکنی به ابوالهیثم . وی محدث بود. رجوع به ابوالهیثم (عمار عطار...) شود.
ام عمار. [ اُم ْ م ِ ع َ ] (ع اِ مرکب ) مار. (از المرصع).
ام عمار. [ اُم ْ م ِ ع َم ْ ما ] (اِخ ) دختر عمربن عبدالعزیز بود. رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 275 شود.
ام عمار. [ اُم ْ م ِ ع َم ْ ما ] (اِخ ) (سمیة) دختر خباط. از زنان صحابی بود که بطور پنهانی اسلام آوردو وقتی که مشرکان قریش آگاه شدند او را آ...
عمار فتی . [ ع َم ْ ما رِ ف ِ تا ] (اِخ ) وی از حکام مراکشی «تمبکتو» از شهرهای سودان است . و از سال 1006 تا 1007 هَ .ق . حکومت کرد. (از معجم ال...
رود عمار. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهان بخش قاین از شهرستان بیرجند واقع در 97هزارگزی جنوب شرقی قاین و در سر راه اتومبیل رو قاین ب...