عمار
نویسه گردانی:
ʽMAR
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن رجاء تغلبی استرآبادی ، مکنی به ابویاسر. رجوع به عمار تغلبی شود.
واژه های همانند
۱۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عمار. [ ع َم ْ ما ](اِخ ) ابن ابی سلامةبن عبداﷲبن عمران بن رأس بن دالان همدانی دالانی . تابعی بود. رجوع به عمار همدانی شود.
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن ابی سلیمان . وی فقیه کوفه بود و ذکر او در العقد الفرید آمده است . رجوع به العقد الفرید ابن عبدربه ج 3 ص 367 ...
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن ابی عمار. وی تابعی بود. (از منتهی الارب ). و در امتاع الاسماع حدیثی از او نقل شده است . رجوع به امتاع الاسما...
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن ابی یسر کعب بن عمرو انصاری . رجوع به عمار انصاری (ابن کعب بن عمرو...) شود.
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن احمد عجرود شرقی راشدی . از حکام «تمبکتو». رجوع به عمار راشدی (ابن احمد...) شود.
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن اسماعیل ، مکنی به ابوالنجم . وی از یاران ابومسلم خراسانی بود و در سال 133 هَ .ق . که در سیستان آشوبی برپا گش...
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن اوس بن خالدبن عبیدبن امیةبن عامربن خطمه ٔ انصاری خطمی . نام او عمارة است ، ولی «ذهبی » عمارگفته است و بنابر ...
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن برکات بن جعفربن برکات بن ابی نمی حسنی . از اشراف و بزرگان مکه . رجوع به عمار حسنی (ابن برکات بن ...) شود.
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن بَولانیّة. جوالیقی بیتی از او در کتاب المعرب نقل میکند و مینویسد که شرح حالی از وی به دست نیامد. رجوع به ا...
عمار. [ ع َم ْ ما] (اِخ ) ابن حارث سدوسی . رجوع به عمار سدوسی شود.