گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عماق نویسه گردانی: ʽMAQ عماق . [ ع ِ ] ۞ (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از معجم البلدان ). وادیی است . (از تاج العروس ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی عماق عماق . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَمیق و عَمیقة. رجوع به عمیق و عمیقة شود. آماق آماق . (ع اِ) ج ِ ماق . گوشه های چشم از سوی بینی .بیغوله های چشم از جانب اِنسی . کنج چشم از درونسو. اماق این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. امآق امآق .[ اِم ْ ] (ع مص ) اِماق . در مأقة درآمدن و هُکّه زده شدن مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در حدیث آمده : ما لم تضمروا الاماق ؛ که مراد... امآق امآق . [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِمؤق و مأق و موق و ماق . جمع دیگر این کلمات آماق است و دو کلمه ٔ اخیر به امواق نیز جمع بسته شود. کنج چشمان و ی... عمعق بخارایی عمعق بخارایی . [ ع َ ع َ ق ِ ب ُ ] (اِخ ) مکنی به ابوالنجیب و ملقب به شهاب الدین و امیرالشعراء. ازشعرای اوایل قرن ششم هجری در ماوراءالنهر ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود