عمد
نویسه گردانی:
ʽMD
عمد. [ ع َم َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چسبیدن به کسی . (منتهی الارب ). ملازم گشتن . (از اقرب الموارد). || درون کوهان شتر ریز و شکسته گردیدن بجهت سواری . (منتهی الارب ).شکسته شدن داخل سنام شتر از سواری ، در حالی که ظاهرآن سالم باشد. (از اقرب الموارد). || سست و دردناک گردیدن مرد. (منتهی الارب ). به درد آمدن . (از ذیل اقرب الموارد). || تر کردن خاک را باران ، چندانکه بسته گردد بگرفتن . (منتهی الارب ). نمناک کردن باران خاک را بطوریکه هنگام گرفتن ، بسته گردد بجهت نمناکی . (از اقرب الموارد). || تر شدن خاک . (از منتهی الارب ). || آماسیدن سرین از سواری و کشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || در شگفت شدن از کسی : أنا أعمد منه ؛در شگفتم از وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
آمد و نیامد داشتن . [ م َ دُ ن َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) آمدنیامد داشتن . برای بعضی یُمن و برای بعضی شآمت داشتن . برای برخی خجسته و میمون و بر...
ورودvorud معنی ۱. به جایی درآمدن؛ داخل شدن. ۲. شروع شدن. ۳. [قدیمی] به آبشخور وارد شدن. مترادف دخول، رسید، مدخل، وصول برابر پارسی اندررفت، راهیابی، در...
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آید رها کن حرف بشمرده که حرف بی شمار آمد. 1- دوست گرامی در واژه نامه وآزه را مدخل نهاده و معنی می کنند نه بیت کامل...