عمر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽMR
    
							
    
								
        عمر. [ ع َ ] (ع  مص )دیر ماندن  و زیستن . (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). دیر زیستن . (دهار). عُمر. عَمَر. عَمارة. رجوع  به  عمر و عمارة شود.  ||  دیر داشتن  و باقی  گذاردن . (از اقرب  الموارد): عمره  اﷲ؛ دیر دارد او راخدای . (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). هرگاه  لام ابتدا بر «عمر» درآید مرفوع  میگردد بنابر مبتدا بودن  که  خبر آن  محذوف  باشد، چنانکه  گوئیم : لعمرُ اﷲ که  تقدیر آن  لعمر اﷲ یسمی ، یا لعمر اﷲ ما اُقسم به  میباشد. و هرگاه  بدون  لام  باشد مانند سایر مصادر منصوب  میگردد، چنانکه  گوئیم  عمر اﷲ ما فعلت  کذا، و عمرک  اﷲ مافعلت ُ. و اما معنای  لعمر اﷲ و عمر اﷲ «به  هستی  و بقای  خداوند سوگند میخورم » میباشد. (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  آبادان  گردیدن  و مسکون  شدن . (از اقرب  الموارد) (از ناظم  الاطباء).  ||  سکونت  و منزل  کردن .  ||  بنا کردن . (از اقرب  الموارد) (از ناظم  الاطباء).  ||  پرستش  و عبادت  کردن . (از اقرب  الموارد). عَمارة. رجوع  به  عمارة شود.  ||  خدمت  کردن . عَمارة. رجوع  به  عمارة شود.  ||  نماز خواندن  و روزه  گرفتن . (از اقرب  الموارد). عَمارة. رجوع  به  عمارة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  شَبّةبن  عُبیدةبن  ریطه ٔ نمیری  بصری ، مکنی  به  ابوزید. شاعر، راویة و مورخ  قرن  سوم  هجری . رجوع  به  ابوزید(عمربن  شب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) ابن  شور. رجوع  به  ابوشور (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) ابن  شیخ . رجوع  به  عمر (ابن  احمد...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  طبرزد. رجوع  به  ابن  طبرزد شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  طوسون بن  محمد سعیدبن  محمدعلی . مورخ  و از امرای  سابق  مصر بوده  است . در سال  1289 هَ .ق . در اسکندریه  تولد یافت  و ت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عامر تمار. رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عباد. حسن بن  موسی  النوبختی  را کتابی  است  به  نام  «کتاب  الاحتجاج  لعمربن  عباد و نصرة مذهبه ». (از الفهرست  ابن الند...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبدالحمید. رجوع  به  عمادالدین  (عمربن  عبدالحمیدبن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان  ابار. رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبدالرحمان  فاخوری  بیروتی . رجوع  به  عمر فاخوری  شود.