عمر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽMR
    
							
    
								
        عمر. [ ع ُ ] (ع  اِ) گوشت  میان  دو دندان ، یا گوشت  بن  دندان . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). گوشت  لثه . (از اقرب  الموارد).  ||  مسجد. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). ||  عبادتگاه  ترسایان . (منتهی  الارب ). کنیسه . (اقرب  الموارد). کلیسا.  ||  نخل السکر. خرمایی  است  نیکو و جید. (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). عَمر. رجوع  به  عَمر شود. ج ، عُمور، اَعمار.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمد، مکنی  به  ابوحفص  و مشهور به  ابن  شیخ . وی  از اهالی  رأس الجبل  بود (1237 - 1329 هَ .ق ). او را رسائلی  در مسائل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  ابراهیم  برمکی . رجوع  به  عمر برمکی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  ابراهیم  عبدوی  نیشابوری . رجوع  به  عمر عبدوی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  ابی بکر شافعی . رجوع  به  عمر رازی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  احمد مصری . رجوع  به  عمر نشائی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  تقی . مشهور به  ابن  خلدون . رجوع  به  ابن  خلدون  (ابومسلم  عمربن ...) و عمر حضرمی  (ابن  احمدبن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عبداﷲ جمل . رجوع  به  عمر جمل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عبیداﷲ. ملقب  به  تاج الشریعة. رجوع  به  عمر مجوبی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عثمان . مشهور به  ابن  شاهین . رجوع  به  عمر بغدادی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  علی . مشهور به  ابن  خدر. رجوع  به  عمر هلالی  شود.