عمر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽMR
    
							
    
								
        عمر. [ ع َ م َ ] (اِخ ) کوهی  است  که  آب  را در مسیل  مکه  ریزد. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  علی بن  بدوح . رجوع  به  ابن البدوح  و عمر قلعی  (ابن  علی بن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  علی بن  حسین بن  علی بن  ابی طالب  (ع ). از فرزندان امام  زین العابدین  (ع ). وی  از جمله  اولاد امیرالمؤمنین  (ع ) است ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  علی بن  رسول . رجوع  به  عمر رسولی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  علی بن  سالم بن  صدقه ٔ لخمی  اسکندری  فاکهانی . ملقب  به  تاج الدین . از علمای  نحو اسکندریه  در اواخر قرن  هفتم  و اوای...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر.[ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  علی بن  مرشد. رجوع  به  ابن  فارض  (ابوحفص  و ابوالقاسم ...) و عمر (ابن  فارض ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  علی بن  مقدم . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  علی  مطوعی . رجوع  به  عمر مطوعی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن  عمرو احموسی . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  فارض . نسب  وی  چنین  است : عمربن  علی بن  مرشدبن  علی  حموی  مصری ، مکنی  به  ابوحفص  و ابوالقاسم  و ملقب  به  شرف الدین...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  فرحان  طبری . رجوع  به  عمر طبری  شود.