اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمران

نویسه گردانی: ʽMRʼN
عمران . [ ع ُ ] (ع اِمص ) آبادانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صاحب آنندراج این کلمه را به ضم اول و فتح دوم ضبط کرده و معنی آن را آبادانیها نوشته است ، سپس گوید: «فارسیان [ آنرا ]به سکون استعمال نمایند بمعنی آبادان » :
نباشد جز دو یک میدان نشیب کوه و هامونش
نباید بیش یک لحظه خراب خاک و عمرانش .

ناصرخسرو.


نیک و بد هرچه اندرین گیتی است
به خرابی است یا به عمرانی است .

مسعودسعد.


ز مهر وکین تو چرخ و فلک دو گوهر ساخت
که هر دو مایه ٔ عمران شدند و اصل خراب .

مسعودسعد.


گنجها را در خرابی زآن نهند
تا ز حرص اهل عمران وارهند.

مولوی .


بندگی اینجا به از سلطانی است
وین خرابی بهتر از عمرانی است .

اسیری لاهیجی (از آنندراج ).


عشق گوید خانه ویران میکنم
عقل گوید شهر عمران میکنم .

اسیری لاهیجی (از آنندراج ).


- عِلم عمران ؛ در تداول ابن خلدون بمعنی علم اجتماع یا جامعه شناسی به کار رفته است . و وی آن را بعنوان دانش مستقلی قرار داده ، خویش را واضع و مبتکر این علم میداند. رجوع به ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون از محمد پروین گنابادی ج 1 حاشیه ٔ ص 4، فلسفة ابن خلدون الاجتماعیة تألیف طه حسین و دراسات عن مقدمه ٔ ابن خلدون تألیف ساطع الحصری شود.
- عمران شدن ؛ آباد شدن :
هر جای که نام تو رسد در گیتی
گرچند خراب است شود یکسره عمران .

مسعودسعد.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حُذَیفةبن الیمان . تابعی بود. از یاران مقدم مختارثقفی در کوفه بشمار می رفت . وی در سال 67 هَ .ق . به دست مصعب بن...
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حصین بن عبیدبن خلف بن عبدنهم بن حذیفةبن جهمةبن غاضرةبن حبشةبن کعب بن عمرو خزاعی ، مکنی به ابونُجَید. از صحابیان...
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی ش...
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حُلوان بن الحاف (حافی ) بن قضاعة. نام بطنی است از قضاعة، از قحطانیة. (معجم قبائل العرب از نهایةالارب نویری ج 2...
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن خالد. از قتله ٔحضرت حسین بن علی (ع ) بود که به دست مختار ثقفی به قتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص ...
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن داود قطان ، مکنی به ابوالعوام . از روات حدیث است . رجوع به ابوالعوام (عمران بن ...) شود.
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عبس بن شحارة. بطنی است بزرگ که در یمن اقامت دارند. (معجم قبائل العرب از تاج العروس زبیدی ج 3 ص 287...
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن زید، مکنی به ابویحیی . محدث بود. رجوع به ابویحیی (عمران بن ...) شود.
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن شاهین سلمی . حاکم امارت شاهینی در بطیحة. رجوع به عمران سلمی (ابن شاهین ...) شود.
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن صدقه ٔ اسرائیلی . ملقب به اوحدالدین . رجوع به عمران اسرائیلی شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.