اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمیر

نویسه گردانی: ʽMYR
عمیر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) مکنی به ابومغلس . رجوع به ابوالمغلس شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
عمیر. [ ع َ ] (ع ص ) جای معمور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای آباد، و آن فعیل است بمعنای مفعول . (از اقرب الموارد). || ثوب ...
عمیر.[ ع ُ م َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر عُمْر. رجوع به عُمر شود. || تصغیر عَمرو. رجوع به عَمرو شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مکه . (منتهی الارب ). تصغیر عُمر است و آن جایگاهی است در نزدیکی مکه . (از معجم البلدان ).- بئر عمی...
عمیر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) نام اسب حنظلةبن شبار است . (منتهی الارب ).
عمیر. [ ع ُ م َ ](اِخ ) مکنی به ابوالوازع . رجوع به ابوالوازع شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) مولی ابی اللحم . صحابی است . (از منتهی الارب ).
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی وقاص . وی برادر سعدبن ابی وقاص بود. و در سن شانزده سالگی در غزوه ٔ بدر به شهادت رسید. رجوع به حبیب السیر چ ...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن تمیم . رجوع به ابوهلال شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حباب بن جعده ٔ سلمی . رئیس قیسیان در عراق ، از قهرمانان زیرک بشمار می رفت . وی از همراهان ابراهیم بن اشتر، در جنگ...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حمام . از صحابیان بود. (منتهی الارب ). وی در غزوه ٔ بدر شهید گشت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 340 شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۱۴ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.