عمیر
نویسه گردانی:
ʽMYR
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی سیستانی . از بزرگان و فضلای سیستان بود و نام او در تاریخ سیستان آمده است . رجوع به تاریخ سیستان ص 20 شود.
واژه های همانند
۱۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حمام . از صحابیان بود. (منتهی الارب ). وی در غزوه ٔ بدر شهید گشت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 340 شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن زوذی . رجوع به ابوکثیر شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سعدبن عبید اوسی انصاری . وی از صحابیان بود و در فتوحات شام شرکت داشت . از جانب خلیفه ٔ دوم بر شهر حمص حاکم گش...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سعید نخعی . رجوع به ابویحیی شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عامربن دهمان بن حارث بن غنم بن مالک بن کنانه . وی پدر مادر عایشه زوجه ٔپیامبر (ص ) بود. (از حبیب السیر چ خیام ج...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عامربن عبد ذی الشری . گویند نام او ابوهریرة بوده است . رجوع به ابوهریرة (عبدالرحمان بن صخر...) شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عباد کلبی . وی دبیر معاویةبن ابی سفیان بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 563 شود.
عمیر. [ ع ُم َ ] (اِخ ) ابن عبدالمجید. رجوع به ابومغیرة شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبد عمرو. از صحابیان بود. (از منتهی الارب ).
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مُقاعِس بن عمرو. از تمیم از عدنانیة. جدی جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 742).