اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عنایت

نویسه گردانی: ʽNAYT
عنایت . [ ع ِ ی َ ] (ع اِمص ) عنایة. قصد کردن و اهتمام داشتن بچیزی . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). اهتمام . (فرهنگ فارسی معین ). || مددکاری و دستگیری و یاری و امداد. || میل و محبت . (ناظم الاطباء). || قصد. (فرهنگ فارسی معین ). || توجه . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || مهربانی و لطف و احسان و بخشش و انعام . (ناظم الاطباء). عنایة. رجوع به عنایة شود :
بهر تفضل از او کشوری به نعمت و ناز
بهر عنایت از او عالمی به جامه و جام .

فرخی .


اختران را عنایتی است بدو
همه بر سعد او کنند قران .

فرخی .


زعم امیرالمؤمنین آن است که عنایت خدای تعالی در هر دو صورت نعمت و نقمت بر او بسیار است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309). هر کجا عنایت آفریدگار جل جلاله آمد همه هنرها و بزرگیها ظاهر کرد. (تاریخ بیهقی ص 387). واین جز عنایت الهی نیست که طبیعت را این قوت داده ست تا این اجسام طبیعی را بدینگونه می پرورد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). عنایت ایزدیست که طبیعت را این قوتها بداده ست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
حری که من از عنایت رایش
با حاصل و دستگاه و امکانم .

مسعودسعد.


دید ارباب من عنایت تو
زآن همه کارها بسامان است .

مسعودسعد.


آخر ای خواجه ٔ عمید حسن
از تو این خلق را عنایت نیست .

مسعودسعد.


امروز هرچه دارم از عنایت آن پادشاهزاده دارم . (چهارمقاله ).
یارب ز حال محنت خاقانی آگهی
در حال او به عین عنایت نگاه کن .

خاقانی .


مرا تو باش که از ما و من دلم بگرفت
برآر تیغ عنایت نه من گذار و نه ما.

خاقانی .


در آینه عنایت صیقل شناخته
زو قبله کرده و شده سرمست و مستهام .

خاقانی .


از خدای تعالی عافیت خواستند و در پناه عنایت و رحمت او گریختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 298). آن ولایت بر پسر ابونصر مقرر داشت و او را به عنایت و رعایت مخصوص میداشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 267). به امان پناهید و زنهار طلبید و در ذمت عنایت و رعایت حاجب آلتونتاش گریخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 342).
بار عنا کش به شب قیرگون
هرچه عنا بیش عنایت فزون .

نظامی (خسرو و شیرین ص 6).


تا بمن امید هدایت کراست
تا بخداچشم عنایت کراست .

نظامی .


ولی چون کرد حیرت تیزگامی
عنایت بانگ برزد کای نظامی .

نظامی (مخزن الاسرار ص 101).


ای صدهزار عاشق لب خشک و دل در آتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت .

عطار.


پس بگفتندش امیران کین فنی است
از عنایتهاست کار جهد نیست .

مولوی .


هرکه در سایه ٔ عنایت اوست
گنهش طاعت است و دشمن دوست .

سعدی .


به عین عنایت نظر کرده و تحسین بلیغ فرموده . (گلستان ).
بیا که نوبت صلحست و آشتی و عنایت
بشرط آنکه نگوئیم از گذشته حکایت .

سعدی .


دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم .

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 219).


|| (اصطلاح فلسفه ) عنایت توجه مافوق است به مادون . و علم حق تعالی را به نظام احسن و خیر مطلق که عین وجود نظام جملی جهان است بنحو اکمل و اتم عنایت نامند. شیخ اشراق گوید: عنایت حق تعالی عبارت از علم بسیط اوست به اشیاء بنحو اعلی و اشرف . و علم به نظام خیر کلی است بدون داعی و غرضی که عاید او شود. صدرا گوید: جامع علم و رضاو علیت ، عنایت است و همه ٔ آنها عین ذات اوست . به این معنی که ذات او عین علم به نظام خیر و عین سبب تام و عین رضا است که عبارت از مشیت ازلیه است . (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی از اسفار ج 3 ص 111، و شرح منظومه ص 172).
- عنایت آثار ؛ دارای آثار عنایت و توجه : انوار عنایت آثار «اِن ینصرکم اﷲ فلا غالب لکم ۞ » بر وجنات احوالشان می تابد. (حبیب السیر ج 3 ص 1).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بی عنایت . [ ع ِ ی َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عنایت ) بی شفقت و نامهربان . (آنندراج ). درشت و بی مروت . بی اهتمام . بی علاقه . (ناظم الاطباء). بی تو...
عنایت بیک . [ ع ِ ی َ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم . سکنه ٔ آن 179 تن . آب آنجا از قنات و رودخانه ٔ راهجرد و م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حمید عنایت (۱۳۶۱-۱۳۱۱)، استاد علوم سیاسی و مترجم حوزهٔ فلسفهٔ سیاسی متولد تهران می‌باشد. وی مدرک کارشناسی را از دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهر...
حمید عنایت (زادهٔ هشتم شهریور ۱۳۱۱[۳] در تهران – درگذشتهٔ سوم مرداد ۱۳۶۱ خورشیدی)، پژوهشگر و مترجم حوزه علوم سیاسی و فلسفه سیاسی بود. محتویات ۱ زندگی ...
عنایت گذار. [ ع ِ ی َ گ ُ ] (نف مرکب ) ترک کننده ٔ عنایت . فروگذارنده ٔ توجه و احسان : جورپذیران عنایت گذارعیب نویسان شکایت شمار.نظامی .
عنایت نامه . [ ع ِ ی َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) سفارشنامه و اجابت نامه . (ناظم الاطباء). نامه ای که عالمی یا بزرگی خطاب به قومی یا ملکی کرده ...
عنایت رسان . [ ع ِ ی َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) یاری رساننده . امدادکننده : گر آید بخدمت چو دیگر کسان نباشم بر او جز عنایت رسان .نظامی .
چشم عنایت . [ چ َ / چ ِ م ِ ع ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) دیده ٔ عنایت . نظر لطف و مهربانی : از چشم عنایتم میندازکاوّل بتو چشم برگشودم .سع...
شاه عنایت . [ ع ِ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن . دارای 634 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و حبوبات ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.