اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عنترة

نویسه گردانی: ʽNTR
عنترة.[ ع َ ت َ رَ ] (ع مص ) به صدا درآمدن مگس . (از اقرب الموارد). || در سختیها و شداید رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دلاوری نمودن در جنگ . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). شجاع گشتن در جنگ . (از اقرب الموارد). || نیزه زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: عنتره بالرمح ؛ یعنی نیزه زد آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).بعقیده ٔ سیبویه ، نون عنترة زائد نیست . (از اقرب الموارد). || (اِ) طنین مگس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صوت مگس . (از اقرب الموارد). || یک دانه مگس یا خرمگس . یکی عنتر. رجوع به عنتر شود. || عنتر. نوعی از بوزینه . نوعی از میمون که سرین بی موی و سرخ دارد :
گفتم که عدلئی بستانم بهای مرغ
گفتا کلان و سرخی چون کون عنتره .

سوزنی .


رجوع به عنتر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عنترة. [ ع َ ت َ رَ ] (اِخ ) والد هارون . رجوع به ابووکیع شود.
عنترة. [ ع َ ت َ رَ] (اِخ ) مکنی به ابوماویة. رجوع به ابوماویه شود.
عنترة. [ ع َ ت َ رَ ] (اِخ ) ابن شدادبن عمروبن معاویةبن قراد عبسی . مشهورترین سواران عرب در جاهلیت بود و از شعرای درجه ٔ اول نیز به شمار می...
اصطبل عنترة. [ اِ طَ ل ِ ع َ ت َ رَ ] (اِخ )نام جایی میان عقبه ٔ ایله و ینبع بر راه حاج مصر.
انتره . [ ] (اِ) قسمی است از غله . (مؤید الفضلاء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.