اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عود صلیب

نویسه گردانی: ʽWD ṢLYB
عودصلیب . [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاوانیا. عودالصلیب . رجوع به عودالصلیب شود :
نیاز را بکف و کلک تو علاج کنند
چنانکه عارضه ٔ صرع را به عود صلیب .

ادیب صابر.


اثر عود صلیب و خط ترساست خطا
ور مسیحید، که در عین خطایید همه .

خاقانی .


فلک چو عود صلیبش بر اختران بندد
که صرع دار بوند اختران به وقت زوال .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.