اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عور

نویسه گردانی: ʽWR
عور. [ ع َ ] (ع مص ) گرفتن و بردن تا هلاک کردن . (از منتهی الارب ). گرفتن و بردن چیزی و یا تلف کردن و هلاک کردن آن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || یک چشم گردانیدن کسی را. (از ناظم الاطباء). اعور گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد). || از بین بردن بینایی چشم . || پر کردن و بستن چشمه ٔ آب . || بخاک انباشتن چاه تا چشمه های آن بسته شود. || انباشته شدن و بسته شدن چشمه های چاه و چشمه ٔ آب . (ازاقرب الموارد از لسان ). || (اِ) گویند مرضی باشد که در بن ناخن پیدا شود. (از غیاث اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
میده آور. [ م َ دَ / م ِ دِ وَ ] (نف مرکب ) آورنده ٔ سفره . رجوع به میده شود.
میوه آور. [ می وَ / وِ وَ ] (نف مرکب ) درخت یا گیاه که بر دهد. درختی که میوه می دهد. درخت بارآور. مثمر. (ناظم الاطباء) : درخت میوه آور شد ز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سرسام آور /sarsām[']āvar/ معنی آنچه سبب سرسام شود؛ سرسام‌آورنده. فرهنگ فارسی عمید دیکشنری انگلیسی ترکی عربی staggering
کراهت آور. [ ک َ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنچه تولید کراهت کند. کراهت آورنده . نفرت آور. نفرت انگیز. (فرهنگ فارسی معین ).
ملالت آور. [ م َ ل َ وَ ] (نف مرکب ) ملال آور. رجوع به ملال آور شود.
خجالت آور. [ خ َ / خ ِ ل َوَ ] (نف مرکب ) موجب خجالت . باعث تشویر. باعث شرم ساری . شرمسارکننده . خجالت آورنده مرکب از «خجالت » و «آور» است که ...
تأسف آور. [ ت َ ءَس ْ س ُ وَ ](نف مرکب ) تأسف انگیز. که اندوه و حسرت آورد. که دریغ و درد انگیزد. رجوع به تأسف و ترکیبات آن شود.
الزام آور. [ اِ وَ ] (نف مرکب ) تعهدآور. ملتزم کننده . اجباری . رجوع به اِلزام شود.
استخوان آور. [ اُ ت ُ خوا / خا وَ ] (ص مرکب ) درشت استخوان .
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۱ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.