اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عوص

نویسه گردانی: ʽWṢ
عوص . [ ع َ وَ ] (ع مص ) دشوار گردیدن سخن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیاص . رجوع به عیاص شود. || سخت گشتن چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیاص . رجوع به عیاص شود. || درپیچان کردن کار دشمن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پیچاندن کار بر خصم و داخل کردن او در آنچه درنیابد و نفهمد. (از اقرب الموارد) ۞ . || سخن دشوار و عویص آوردن در کلام . ۞ || حجتها و دلایل دشوار آوردن بطوری که خروج از آنها برای شخص مشکل باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ۞ . || مبهم آوردن سخن . (از اقرب الموارد). سخن دشوار آوردن . (از ناظم الاطباء) ۞ . عیاص . رجوع به عیاص شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عوص . [ ع َ ] (ع اِ) نشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سختی و احتیاج . || نفس ، و گویند جنبش و نیرو. || راههای روباه و ...
عوص . [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) سختی و دشواری . مقابل امکان و یسر. || نهر فیه عوص ؛ نهری که هر بار بصورتی روان شود. (از اقرب الموارد).
عوص . (ع ص ، اِ) ج ِ أعوص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به اعوص شود. || ج ِ عَوصاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عوصاء شود. ...
عوص . (اِخ )ابن ارم بن سام بن نوح . پدر عاد است ، و قحطانیه به اوانتساب دارند. (از منتهی الارب ) (از الاعلام زرکلی ).
عوص . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عوف بن عذرةبن زیداللات بن رفیدةبن ثوربن کلب بن وبرة. جدی جاهلی است و بطنی از کلب از قحطانیه را تشکیل میدهد. (از...
عووص . [ ع َ ] (ع ص )گوسفند که شیر ندهد هرچند کوشش کنند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عوث . [ ع َ ] (ع مص )برگردانیدن کسی را از امر، چندان که متحیر گردد. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عوس . [ ع َ ] (ع مص ) کوشیدن و ورزیدن و رنج کشیدن جهت عیال . || قوت دادن عیال را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از ا...
عوس . [ ع َ وَ ] (ع مص )درآمدن کنج دهن وقت خنده و جز آن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). داخل شدن گونه های شخص بطوری ...
عوس . (ع اِ) نوعی از گوسپند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوسفندها و کبش های سفیدرنگ . (از اقرب الموارد). || ج ِ عَوساء. (اقرب...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.