عوض
نویسه گردانی:
ʽWḌ
عوض . [ ع َ / ع ِ وَ ] (ع مص ) عوض دادن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بدل دادن و بدل ستدن . (از آنندراج ). بدل دادن . (ناظم الاطباء). عیاض . رجوع به عیاض شود.
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۳ ثانیه
کلاته علی عوض . [ ک َ ت ِ ع َ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عرب خانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند. محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ ج...
عوذ. [ ع َ ] (ع مص ) اندخسیدن و پناه بردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملتجی گشتن و پناه جستن . (از اقرب الموارد). عیا...
عوذ. [ ع َ وَ ] (ع مص ) ناپسند داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). کراهت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عَواذ. (اقرب الموارد). رجوع به ع...
عوذ. [ ع َ وَ ] (ع اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملجاء. (اقرب الموارد). || برگ فروریخته از درخت . (منتهی الارب ...
عوذ. (ع ص ، اِ) ج ِ عائذ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن را بر «عوذات » جمع بندند. (از اقرب الموارد). رجوع به عائذ و عوذات شود.
عوذ. [ ع ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ عَوذة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به عوذة شود.
عوذ. [ ع ُوْ وَ ] (ع اِ) گیاه در بن خار رسته ، یا در زمین درشت و دشوار که شتر بدان نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبات و گیاه که در ریشه ...
عوذ.[ ع َ ] (اِخ ) ابن سودبن حجربن عمران ، از مزیقیاء، از قحطان . جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی از التاج ج 2 ص 571 و نهایةالارب ص 308)....
عوذ. [ ع َ ] (اِخ ) ابن غالب بن قطیعة، از عبس بن بغیض ، از قحطان . جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی از التاج ج 2 ص 571 و نهایةالارب ص 308)...
عوذ. [ ع َ ] (اِخ ) ابن غالب مصری ، مکنی به ابوثراد. رجوع به ابوثراد شود.