اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عوض

نویسه گردانی: ʽWḌ
عوض . [ ع ِ وَ ] (اِخ ) نام قومی است در لار و سایر قسمتهای ساحلی جنوب ایران . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کلاته علی عوض . [ ک َ ت ِ ع َ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عرب خانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند. محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ ج...
عوذ. [ ع َ ] (ع مص ) اندخسیدن و پناه بردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملتجی گشتن و پناه جستن . (از اقرب الموارد). عیا...
عوذ. [ ع َ وَ ] (ع مص ) ناپسند داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). کراهت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عَواذ. (اقرب الموارد). رجوع به ع...
عوذ. [ ع َ وَ ] (ع اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملجاء. (اقرب الموارد). || برگ فروریخته از درخت . (منتهی الارب ...
عوذ. (ع ص ، اِ) ج ِ عائذ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن را بر «عوذات » جمع بندند. (از اقرب الموارد). رجوع به عائذ و عوذات شود.
عوز. [ ع َ ] (ع مص ) احتیاج یافتن چیزی را و نیافتن آن . (از المنجد). مصدر است . (از اقرب الموارد). || (اِ)دانه ٔ انگور. یک دانه ٔ آن «عوزة»...
عوز. [ ع َ وَ ] (ع مص ) نایاب گشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نایافت گردیدن چیزی و نایاب گشتن . (از آنندراج ). نایاب شدن و یافت ...
عوز. [ ع َ وِ ] (ع ص ) مرد نیازمند و محتاج . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- اًنه لَعوز لوز ؛ از اتباع است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (...
عوز. (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ). از اعلام است . (از تاج العروس ).
عوذ. [ ع َ ] (اِخ ) ابن غالب مصری ، مکنی به ابوثراد. رجوع به ابوثراد شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.