اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عهد کردن

نویسه گردانی: ʽHD KRDN
عهد کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضمانت کردن و شرط نمودن . (ناظم الاطباء). شرط کردن . || وعده دادن . وعده کردن . تعاهد. معاهده کردن . پیمان بستن : اکنون باید که با من دیدار کنی تا عهد کنیم که تو مرا باشی و من تو را. (تاریخ بیهقی ص 697). میان او و امیرمحمود دوستی محکم شد و عهد کردند. (تاریخ بیهقی ص 682). ولایت بلخ و هراة امیر محمود را باشد و بر این عهد کردند و کار استوار کردند. (تاریخ بیهقی ص 656).
گویی که سال و ماه بهم عهد کرده اند
آن بیقرار زلف و دل بیقرار من .

مسعودسعد.


کردی نخست با ما عهدی چنانکه دانی
ماند بدانکه بر سر آن عهد خودنمانی .

خاقانی .


عهدها کردند با شیر ژیان
کاندرین بیعت نیفتد در زیان .

مولوی .


عهد کردم که از این پس خطبه نخوانم . (گلستان ).
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد.

سعدی .


انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث عشق
من عهد میکنم که نگویم دگر سخن .

سعدی .


کرده ام عهد که کاری نگزینم جز عشق
بی تأمل زده ام دست به کاری که مپرس .

صائب (از آنندراج ).


|| بر عهده گرفتن . پذیرفتن :
کنون عهد کردم من ای نامدار
که باشم پرستار و تو شهریار.

فردوسی .


عهد کن ار عهد تو رابشکنند
تا تو مگر عهد کسی نشکنی .

ناصرخسرو.


- عهد و پیمان کردن ؛ معاهده کردن . پیمان بستن . تعاهد. وعده کردن :
همانا تا خزان با گل به بستان عهد و پیمان کرد
که پنهان شد چو بدگوهر خزان بشکست پیمانش .

ناصرخسرو.


عهد و پیمان میکنی که بعد ازین
جز که طاعت نَبْوَدَم کاری گزین .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خلف عهد کردن . [ خ ُ ف ِ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیمان شکستن . به پیمان خود رفتار نکردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.