اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عیب دار

نویسه گردانی: ʽYB DʼR
عیب دار. [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیب دارنده . معیوب و دارای عیب . (ناظم الاطباء) :
که تو هم عیب دار و عیبناکی
خدا را شد سزا از عیب پاکی .

ناصرخسرو.


عیب نمایی مکن آیینه وار
تا نشوی از نفسی عیب دار.

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.